زبون شیرین ایلیا
ایلیا جونم خیلی آرزو می کنم روزی که بزرگ شدی این وبلاگ باشه و اطلاعاتش رو برات نگ داشته باشم تا ببینی مامانی با چه شوقی خاطراتت رو ثبت می کرد.
تو بهترین نعمت خدایی و من خیلی دوستت دارم .معصومیت، خنده های شیرینت ، دل پاکت حال ادم رو دگرگون می کنه اشک شوقم سرازیر میشه. وقتی سر کارم دقیقه ها رو می شمارم تا برگردم و ببینمت همین چند ساعت محدود هم دلم برات لک می زنه. عشششششششششششششششقمی مامانی. من و بابا خیلی دوستت داریم. تازه رفیق یکی یه دونه ی بابا هستی یه همبازی و دوستای عالللللللللللللی ، بابایی خیلی زحمتت رو میکشه و حتی می تونم بگم مادری می کنه برات همیشه شیشه شیرت رو از بابایی می خوای ، باهم میرین حموم، استخر و ... تازه همیشه موقع بیرون رفتن بابا آمادت می کنه . خیلی از شب ها هم میرین بغل بابا می خوابی.
الانم که تو 19 ماهگی هستی خیلی از کلمات رو قادری که بگی. تازه بابایی برات اسم حیون هارم گفته و می تونی اونا رو بشناسی و اسم هاشون رو بگی مثل شیر فیل بز خرس خروس قورباغه ( البته قورباعه رو آهنگش رو در میاری) بع بعی و کلاغ و .... تازه کلماتی مثل خورشید و مرسی و بله رو هم یادگرفتی.
دوسسسسسسسسسسستتتتتتتتتتت دارم ایلیا . الهی که همیشه شاد و سالم و سلامت باشی پسسسسسسسسسسسسرم