ایلیاایلیا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

خوشگل مامان و بابا، ایلیا

سلام

زبون شیرین ایلیا

ایلیا جونم خیلی آرزو می کنم روزی که بزرگ شدی این وبلاگ باشه و اطلاعاتش رو برات نگ داشته باشم تا ببینی مامانی با چه شوقی خاطراتت رو ثبت می کرد. تو بهترین نعمت خدایی و من خیلی دوستت دارم .معصومیت، خنده های شیرینت ، دل پاکت حال ادم رو دگرگون می کنه اشک شوقم سرازیر میشه. وقتی سر کارم دقیقه ها رو می شمارم تا برگردم و ببینمت همین چند ساعت محدود هم دلم برات لک می زنه. عشششششششششششششششقمی مامانی. من و بابا خیلی دوستت داریم. تازه رفیق یکی یه دونه ی بابا هستی یه همبازی و دوستای عالللللللللللللی ، بابایی خیلی زحمتت رو میکشه و حتی می تونم بگم مادری می کنه برات همیشه شیشه شیرت رو از بابایی می خوای ، باهم میرین حموم، استخر و ... تازه همیشه موقع بیرون ر...
14 شهريور 1394

ایلیای کوچولو داره یک و نیم ساله میشه

سلام به همگی الان که دارم این پست رو میذارم 4 روز مونده ایلیا یک و نیم سالگی شو تموم کنه. چقدر داشتن یه فرشته کوچولو حس خوب و قشنگیه   خدا قسمت همه بکنه انشاله   حس ایلیا از دنیا تقریبا کامل شده دیگه همه چی رو متوجه میشه، آقا به تمام معناست. شب ها با اینکه خواب الو هستش وقتی گریه میکنه میگم منتظر باش برات اب بیارم مثل آدم بزرگ ها منتظر میشینه و اروم میشه   الان دیگه خیلی از کلمات رو میگه اسامی رو می تونه صدا بزنه مثل ایدین آرتین رزا علی پویا سحر و ..... صدای حیوانات رو در میاره، بع بعی ، پیشی ، کلاغ ، هاپو  و ... . تازه حسابی رقاص هم هست به هر اهنگی با ریتم خودش می رقصه   تازه اجازه گرفتنم...
17 مرداد 1394

مسافرت یک روزه به مشکین در عید فطر 94

ایلیا حونم دیگه برای خودش اقایی شده، الان تو 18 ماهگیش هستش. خیلی شیطون تر و شیرین تر شده. همه چیز رو متوجه میشه همه اشیا دور و برش رو میشناسه، خیلی باهوش و خرگوشه پسرم.               ...
5 مرداد 1394

مسافرت ایلیا به آستارا

چند روز تعطیلی خرداد رو 3 تایی رفتیم تا استار و برگشتیم خیلی خوش گذشت بیشتر از همه به ایلیا. تو جاده حیران رفتیم گیله ده ناهار خوردیم موقع ناهار یکی دو تا گاو بود که تا نزدیکی سفرمون می مدن و ایلیا با شوق و ذوق ریاد داد می زد قوقو    قوقو    و هرچی دم دستش بود اعم از کیف من پرت می کرد طرفش که اونو بخوره. در کل اصلا تو راه اذیتمون نکرد و برای اولین بار افتاد تو آب دریا و حسابی بهش خوش گذشت . شب تو بازار استارا تو اون شلوغی سرشو مینداخت پایین و بدوبدو فقط می دوید کجا خدا می دونه  برگشتنی رفتیم سرعین امین براش از اون تیوب بادی های شکلک دار ( لاک پشت  ) خریده بود و یه مایو مردونه   برای اولین بار ر...
17 خرداد 1394

عکس های کلیبر

جاتون خالی دو روز تعطیل بودیم رفتیم کلیبر وای ایلیا تو طبیعت چه کیفی می کرد. کلی گاو و گوسفند و مرغ و خروس دیده بود داد می زد قوقوووو     توپ بازی می کرد و خاک بازی . تازه یه رقاص تمام عیار شده بشکن میزنه دست می زنه رقص و پاکوبی اذری می کنه جاتون خالی  خیلی شیطون شده   و شیرین تر از همیشه. اینم چند تا از عکس هامون     ...
28 ارديبهشت 1394

خاطرات ایلیا

سلام به همگی مخصوصا ایلیا کوچولوی خودم تو سال جدید اصلا فرصت نمیکنم که بیام و عکس های ناز پسرم رو تو بلاگش بذارم و شیرین کاری هاشو واسش ثبت کنم. سال جدید رو به همه تبریک میگم و امیدوارم همگی سالی پر از شادی و سلامتی کنار عزیزانمون داشته باشیم. ایلی کوچولو تو هر دوره از سنت تا به اینجا احساس کردم که بزرگ شدی و همه چی رو میفهمی . شیطون و نازی دیگه درکت از مخیط اطراف کامل شده. کلمه مامان و بابا رو کامل میگی. بد جور موبایل دوست داری میاری می دی دستمون و ازمون می خوای که برات فیلم و آهنگ باز کنی، وقتی هم دوست نداری از دستمون میگیری انگشتمونو می کشی رو گوشی که بزن بره    شیطونیت در حد تیم ملی یه   تو صندلی ماشینت که نم...
3 ارديبهشت 1394